«تورکیش» و «تامی» از بوکسوری ایرلندی به نام «میکی» می خواهند تا در یک مسابقه ی مشت زنی شکست بخورد. از طرف دیکر یک گنگستر روسی، به نام «باریس» از گنگستری یهودی به نام «فرانکی» می خواهد که از طرف او روی مسابقه شرط بندی کند و در عین حال از صاحب یک مغازه ی نیز می خواهد تا با همدستان کودنش پولهای شرط بندی را بدزدد...

«جیمز کول» (ویلیس)، یک زندانی حکومتی است که در سال 2035 به شرطی با آزادی اش موافقت می شود که به زمان گذشته برگردد و مانع گسترش یک بیماری ویروسی شود. این بیماری باعث نابودی بیش تر مردم کره ی زمین شده و به خاطر آلودگی هوا، بازماندگان در زیرزمین زندگی می کنند...

هکتور و پاریس شاهزادگان تروا در ایالت اسپارتا مهمان هستند. شاه اسپارتا منلائوس همسری زیبا به نام هلن دارد که دل پاریس جوان را ربوده است. زمان برگشتن، پاریس مخفیانه هلن را از قصر دزدیده و با خود به تروا می برد. فرار هلن بهانه ای می شود تا آگاممنون، پادشاه قدرت طلب یونان با هزاران کشتی جنگی به شهر قلعه مانند تروا حمله کند...

«لورنزو» (پاتریک)، «مایکل» (پیت)، «جان» (الدارد) و «تامی»، چهار دوست نوجوان ساکن محله ی «هلز کیچن» نیویورک که به طور اتفاقی باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأدیب فرستاده می شوند. نگهبانان دارالتأدیب، از جمله «شان نوکز» (بیکن) آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار می دهند. ۱۳ سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند...

در یکی از روستاهای مراکش، پدر خانواده برای دور کردن شغالها از گله، اسلحه‌ای خریداری کرده و آن را به پسرانش می‌دهد. این دو برادر بر سر دقت تیراندازی و بُرد نهایی اسلحه مشاجره می‌کنند و پسر کوچکتر یعنی «یوسف»، اتوبوسی که حامل توریستها است و در فاصله‌ای دور از آنها قرار دارد را هدف قرار می‌دهد و همین موضوع، ابعاد وسیعی از اتفاقات بعدی را رقم می‌زند.

پس از اینکه سه احمق به یک بازی قمار مربوط به باند های خلافکار دستبرد می زنند و و اوضاع مالی باند های جنایتکار محلی را بهم می ریزند، جکی کوگان که یک مزدور است ، استخدام می شود تا آن سه نفر را پیدا کند و اوضاع را به حال اول برگرداند...

بازیگر ناموفق و فراموش شده ی تلویزیون و بدلش در تلاشند تا نامی برای خود در جریان ساخت فیلمی در لس آنجلس 1969 دست و پا کنند.

لیدی باگ (برد پیت) یک آدمکش بدشانس است که اعتقاد دارد باید کارش را با آرامش انجام دهد. او در آخرین مأموریت خود در سریع السیرترین قطار جهان با پنج قاتل درگیر روبرو میشود که در ماموریتشان نقاط مشترکی وجود دارد.

مسیر کاری دو کارچاق کن زمانی که برای سرپوش گذاشتن بر اشتباهات یک مسئول عالی رتبه نیویورکی استخدام می شوند، با یکدیگر منطبق می شود، درهمین حین این دو نفر باید در طول یک شب طولانی و پر از اتفاقات عجیب و غریب، سعی کنند که نارضایتی های گذشته و همچین غرورشان را برای رسیدن به هدف مشترکشان کنار بگذارند.

مامور بازنشته سی آی ای، «ناتان مویر» (رابرت ردفورد)، به یاد می آورد تمریناتی را که به «تام بی شاپ» (برد پیت) برای آزادی از اسارت چینی‌ها در زمان مخالفت وی با سیاست های سرویس امنیتی انجام داده است.

بعد از اینکه «ویلی بنک» مالک کازینو به «رابن تیشکاف»، که یکی از یازده یار اصلی است، نارو می زند، «دنی» افرادش را برای سرقت بعدی آماده میکند.

«دنیل اوشن» یک نفر دیگر را هم به تیمش اضافه می کند تا بتواند سه سرقت بزرگ را در اروپا انجام دهد.

«دنی اوشن» و 10 یار او تصمیم دارند بطور همزمان به 3 کازینو در لاس وگاس دستبرد بزنند.

یک ملاح ایرانی به نام سندباد در تلاش برای یافتن کتاب جادویی صلح , یک اثر مرموز است که Eris , الهه فاسد یونانی هرج و مرج , در نهایت او را برای دزدی تعیین کرده‌است ! اگر او در این جستجو موفق نشود , دوست دوران کودکی او پرنس Proteus از سیراکوز مجازات اعدام را به دست خواهد آورد در حالی که Eris جایگاه مطلوب قدرت

دیسکی حامل خاطرات یک مامور سی آی ای به دست دو تن از کارکنان یک باشگاه ورزشی می افتد، و آن‌ها تصمیم می گیرند دیسک را بفروشند.