داستان در مورد تایر ماشینی است که جان گرفته و با نیروهای شیطانی اش دست به کشتار می‌زند…

برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...

درامی بر اساس رفتار گروهی از انسان ها که از طریق سیم های شبکه جهانی، به دنبال ارتباطات انسانی هستند...

دو دختر نوجوان در تابستانی، رابطه ی دوستی فوق العاده ای تشکیل می دهند اما یک مشکل بزرگ در این میان وجود دارد: یکی از آن ها با دوست پسر سابق دیگری رابطه برقرار کرده است.

داستانی از عشق‌های خیابانی. دلال جنسی به نام وندزدی این کار را از پدرش یاد گرفته است. از زمانی که او رفته، وی باید به دنبال ...