«جولیان نوبل» (برازنان)، قاتل مزدور، رفته رفته نگرانی ها و فشارهای حرفه اش را بر جسم و روحش احساس می کند و به این نتیجه می رسد که مشکل او بی رفیقی است. کمی بعد «جولیان» با «دنی رایت» (کینیر) آشنا و دوست می شود اما وقتی «دنی» از نوع کسب و کار «جولیان» باخبر می شود هاج و واج می ماند...

«وارن اِشمیت» در سن 66 سالگی، پس از سالها کار در یک شرکت بیمه، بازنشسته می‌شود. از طرفی دیگر به زودی قرار است مراسم عروسی دخترش برگزار شود ولی «وارِن» مخالف شکل‌گیری این وصلت بوده و از داماد خوشش نمی‌آید.

یک بازیگر مشکل، یک دونده برنامه های تلویزیونی، و یک طراح تحسین شده بازی های ویدیویی، زندگی خود را به شیوه های اسرارآمیز و ناراحت کننده ای در هم می آمیزند.

این سریال داستان مادری محافظه کار و فداکار رو در طول "رکود اقتصادی بزرگ" به تصویر میکشه. زنی که از شوهرش جدا شده، تلاش میکنه رستوران خودش رو باز کنه و در همین حین عاشق مردی دیگه میشه. این مادر تمامی این کارها رو برای به دست آوردن عشق و احترام دختر از خودراضی خود انجام میده...

داستان فیلم شهر سیارکی در سال ۱۹۵۵ اتفاق می افتد و مجموعه ای از دانش آموزان و والدین را دنبال می کند که برای شرکت در کنوانسیون سالانه Junior Stargazer و رویدادهای بعدی به یک شهر بیابانی خیالی می روند...

یک دانشجوی کالج که در یک سینما کار می کند با مردی به نام رابرت که اختلاف سنی قابل توجه ای با او دارد قرار ملاقات میگذارد. متوجه می شود که این شخص کاملا با شخصیتی که در فضای مجازی با اون پیام های عاشقانه رد و بدل می کرد، متفاوت است.

«نلسن رایت» (ساترلند)، دانشجوی پزشکی، برای تجربه ی دنیای پس از مرگ، فعالیت قلب خود را متوقف می کند و دوستانش: «ریچل» (رابرتس)، «دیوید» (بیکن)، «جو» (بالدوین) و «رندی» (پلات) با کمک داروهای خاصی، لحظاتی بعد او را به زندگی بر می گردانند. پس از آزمایش، «نلسن» می گوید که تصاویر غریب و هیجان انگیزی دیده است...

دختر یک ریاضیدان بزرگ اما روان پریش که به تازگی درگذشته، اکنون سعی دارد تا با تنها چیزی که از پدرش به او ارث رسیده، یعنی همان جنون، کنار بیاید... یکی از شاگردان سابق پردش که اکنون به دنبال اوراق اوست، و همینطور خواهر بیگانه اش که اکنون بعد از مدت ها نزد او آمده، ماجرا را پیچیده تر می کنند...

فرزند یک خانواده ی ثروتمند است که از هر مدرسه خصوصی که در آن درس میخوانده اخراج شده است و این بار در یک مدرسه عمومی و عادی ثبت نام کرده است به عنوان روانشناس برای دانش آموزان خود را معرفی می کند...

«عالیجناب» داستان یک قاضی را زمانی با محکومیت های خود مواجه می شود را روایت میکند. زمانی که پسرش درگیر یک کتک کاری می شود که خانواده ای با جنایت سازمان یافته را درگیر می کند. در مواجهه با انتخاب‌های غیرممکن، او متوجه می‌شود که یک پدر برای نجات جان پسرش تا کجا پیش خواهد رفت.

درامی بر اساس رفتار گروهی از انسان ها که از طریق سیم های شبکه جهانی، به دنبال ارتباطات انسانی هستند...

«چارلی» ( هیو جکمن ) یک بوکسور حرفه ای سابق است که اینروزها بجای خودش، رباتها را به رینگ مبارزه می فرستد. این نوع مسابقه که از محبوبیت فوق العاده بالایی برخوردار است، مدتهاست که تبدیل به میدانی برای عرض اندام انسانها به وسیله رباتها شده و پیروزی در آن هم مزایای خوبی برای برنده دارد. چارلی که ربات خود را برای مسابقات آماده می کند، ناگهان با پسری ۱۱ ساله مواجه می شود که ادعا می کند پسر واقعی اوست...

«ترومن کاپوت» نویسنده ای است که در حالی که برای کتاب جدیدش در حال تحقیق است، با دو قاتل از نزدیک رابطه برقرار می کند...

«دیو اسپریتس» (کیج) مجری برنامه های هواشناسی یکی از شبکه های پر بیننده ی تلویزیونی شیکاگو است. زندگی او از لحاظ حرفه ای، کم و کسر ندارد. اما از لحاظ خصوصی پر از مشکل و دردسر است...

داستان نویسنده ای به نام سلینجر که به تازگی رمانش را منتشر کرده و به خاطر موفقیت رمانش شهرت جهانی پیدا کرده است.