زن و شوهری پس از دریافت اخباری ناگوار، مورد حمایت غیر منتظره ی بهترین دوست خود قرار می گیرند, که زندگی اش را رها کرده و به خانه آنها نقل مکان می کند، او تأثیری بسیار بیشتر و عمیق تر از آنچه که بتوان تصور کرد.بر جای می گذارد.

یک مبلّغ مسیحی سابق، که در کشف پدیده های مذهبی تخصص دارد، در مورد شهر کوچکی تحقیق می کند که به نظر می رسد از 10 طاعون کتاب مقدس رنج می برد.

جیمز زندگی خود را مدیون برادر بزرگترش، فرانکی است، پس از اینکه رپ را به خاطر جنایتی که با هم مرتکب شدند، دریافت کرد. در حالی که فرانکی در خدمت بود، جیمز تلاش کرد تا زندگی خود را تغییر دهد، شغل ثابتی پیدا کرد و شروع به خواستگاری با دوست دختر سابقش امیلی کرد. اکنون فرانکی آزاد شده و بدون پول و جایی برای رفتن به خیابان ها باز می گردد.

«پرفسور ج. اچ. دور» (هنکس) که در واقع دزدی سابقه دار است قصد دارد با هم کاری چند نفر به کازینویی در نیواورلیانز دست برد بزند. او برای اجرای نقشه اش اتاقی را در خانه ی پیرزنی ساده دل و به شدت مذهبی و پای بند اخلاق به نام «ماروا مانسن» (هال) اجاره می کند...

سن فرانسیسکو. «لوییس» (پیت)، خون آشام دویست ساله، خاطرات خود را برای خبرنگاری به نام «دانیل مالوی» (اسلیتر) بازگو می کند: این که چگونه در لوییزیانای قرن هجدهم به دست «لستات» (کروز) به خون آشام تبدیل شده...

یک تماس تلفنی اسرارآمیز موجب شروع بازی خطرناکی برای فردی به نام الیوت می شود که یک فروشنده ساده است. این بازی برای انجام 13 کار که هر کدام شوم تر از قبلی هستند، پاداش های بزرگی در نظر گرفته است.

آرتور بشاپ (جیسون استاتهام) یک قاتل حرفه ای است که تخصص و خدمات منحصر به فرد خود را در اختیار یک کمپانی گذاشته؛ کمپانی ای که گروهی از تبهکاران سطح بالا آن را اداره می کنند. بیشاپ یک حرفه ای کمال گراست که دوست دارد برای کشتن قربانیان اش سناریوهای ظریف و پیچیده طراحی کند...

جونا هکس همراه خانواده ی خود در مزرعه ی خودش زندگی خوبی دارد. اما این خوشبختی تا زمانی ادامه پیدا می کند که کوئنتین ترانبل برای مسیر راه آهن قصد گرفتن زمین جونا رو دارد. وی به او پاسخ منفی می دهد که همین باعث عصبانیت کوئنتین می شود که در این بین خانواده ی جونا توسط کوئنیتین به قتل میرسند و اینجاست که عطش انتقام شعله ور می شود...

یک زندان بان سفید پوست نژاد پرست بنام «هنک»، عاشق یک سیاه پوست دورگه بنام «لتیشیا» می شود، زنی که همسر آخرین زندانی ای است که هنک اعدام کرده...

قهرمان داستان پسر کوچکی است که مادرش به آسایشگاه روانی فرستاده شده و پدرش مجبور به دوره گردی و فروشندگی شده است. او در یک هتل سطح پائین پناه می گیرد. داستان بر روی رابطه او با دیگران و تلاشش برای زندگی تمرکز دارد...