دو خانم خانه دار به نام های آلیس و سلین بهترین دوستان و همسایه های یکدیگر هستند، و به نظر می رسد که هرکدام زندگی رویایی خود را سپری می کنند. با این حال، هنگامی که یک حادثه غم انگیز باعث بروز اختلال در برنامه زندگی آنها می شود، احساس گناه، سوء ظن و پارانویا شروع به برهم زدن پیوند خواهرانه آنها می کند.

این سریال در مورد یک روانپزشک به نام پل وستون 50 ساله، و جلسات هفتگی او با بیماران، و همچنین جلساتی که با روانپزشک خودش در پایان هفته انجام می شود، است. این برنامه که گابریل برن در آن نقش پاول را بازی می کند، در 28 ژانویه 2008 به عنوان سریال 5 قسمتی در هر هفته اغاز به کار کرد

داستان دو زن که در مسیری از استانبول به پاریس و در نهایت به سمت لندن طی می کنند، همسفر یکدیگر شده اند، یکی از از این دو زن حامل رازی است که در صورت فاش نشدن آن، جان هزاران انسان به خطر می افتد، زن دیگری که به صورت یک جاسوس مخفی فعالیت می کند،به او مسئولیت داده شده که، این راز را افشا و اطلاعات مورد نیاز برای جلوگیری از این خطر دست جمعی را بدست آورد...

یک زن جوان بنام کریستینا بین مرگ و زندگی به دام افتاده است. اکنون یک مامور تشییع جنازه او را برای رفتن به دنیای آخرت آماده می کند اما از طرفی این احتمال وجود دارد که کریستینا هنوز زنده باشد و زنده به گور شود...

سیلویا یک مددکار اجتماعی است که زندگی ساده و ساختارمندی دارد. اما اوضاع وقتی تغییر می کند که سائول از جلسه تجدید دیداری که با هم کلاسی های دبیرستانشان برگزار شده است، سیلویا را تا خانه اش همراهی می کند. رویارویی غافلگیرکننده آنها عمیقاً بر هر دوی آنها تأثیر می گذارد و دری را به سوی خاطرات و اتفاقات گذشته آنها می گشاید.

یک سلطان مواد مخدر زندانی به هر کسی که بتواند او را از بازداشت پلیس خارج کند، جایزه نقدی هنگفتی ارائه می‌کند و تنها تیم ویژه L.A.P.D می‌تواند از آن جلوگیری کند.

شورش ها در سراسر شهر در حال وقوع است زیرا شهروندان خواستار اجرای عدالت برای فردی گری، یک مرد سیاهپوست 25 ساله هستند که در شرایط مشکوکی در حین بازداشت پلیس جان خود را از دست داده است.

سریال «قدرت» نمایش دهنده دنیای ماست، جایی که دختران و زنان برای قدم زدن در کوچه های تاریک دچار ترس و دلهره میشوند، ولی ناگهان دختران نوجوان این دنیا دارای قدرت فراطبیعی میشوند که میتوانند هرکسی را که اراده کنند به نابودی بکشانند...

یک معلم ادبیات به نام «جان کیتینگ» (رابین ویلیامز) برای دانش آموزانش بوسیله عشق و شعر الهام بخش میشود تا دم را غنیمت شمارند.

داستان روزنامه نگاری که پوشش خبری خود در زمان جنگ در افغانستان را بازگو می کند.

چهار برادر ناتنی برای گرفتن انتقام مرگ مادرخوانده شان، که به نظر در یک سرقت مسلحانه از فروشگاه بصورت تصادفی کشته شده است، دور هم جمع می شوند. با این حال آن‌ها بعد از انجام تحقیقاتی به این نتیجه می رسند که ماجرا به این سادگی هم نیست...

افسر پلیس اهل نیو جرسی لورل هستر و همکارش استیسی آندره هر دو در تلاشند تا حقوق بازنشستگی لورل را که به سرطان مبتلا شده بگیرند.