ماکیا دختر جوانی که عضوی از نژاد خاصی به نام Iorph است، موجودات عرفانی که می‌توانند صدها سال زندگی کنند. ماکیا در حالی که سعی می کند از جنگی که در محل زندگی او رخ داده است، فرار کند. یک نوزاد تنها زنده مانده را پیدا می کند و تصمیم می گیرد او را به عنوان پسرش بزرگ کند.

پس از پس از یک جنگ، دختر جوانی که به عنوان «ابزار» برای جنگ مورد استفاده قرار می گرفت، زندگی کردن را یاد گرفت. با زخم های سوختگی، او به گذشته اش برمی گردد تا احساسات واقعی سرگرد را احساس کند، «دوستت دارم».

تانجیرو کامادو، به همراه اینوسوکه هاشیبیرا، پسری که توسط گرازها بزرگ شده و سر گراز بر سرخود می گذارد و زنیتسو آگاتسوما، پسری ترسو که قدرت واقعی ش هنگام خواب نمایان می شود, در قطار ابدیت عازم ماموریتی جدید هستند.