داستان یک پسر بچه فقیر در ایران قرن ششم است که به سبب نشان دادن دلاوری های بسیار در جنگ، توسط پادشاه ایران بعنوان ولیعهد انتخاب می شود. پس از مدتی شاهزاده «دستان» با همکاری شاهزاده خانم «تهمینه» اقدام به پس گرفتن شن های زمان، که هدیه ای از جانب خدایان بوده و قابلیت کنترل زمان را دارد، از دست نجیب زاده خائنی بنام «نظام» می نماید. نظام برادر پادشاه است و تصمیم دارد توسط شن‌های زمان...

Insp. ژاک کلوزو با گروهی از کارآگاهان بین‌المللی که به اندازه او بداخلاق هستند، تیم می‌کند. ماموریت آنها: متوقف کردن یک دزد جهانگرد که در سرقت آثار تاریخی تخصص دارد.

«پیتر پارکر» با بازی «تام هالند» به دنبال وقایع «دور از خانه» به قتل «میستریو» با بازی «جیک جیلنهال» متهم است و هویت محرمانه‌اش توسط «جی. جونا جیمسون» با بازی «جی.کی. سیمونز» در روزنامه «دیلی باگل» فاش شده است. «پیتر پارکر» برای طلب یاری نزد «دکتر استرنج» با بازی «بندیکت کامبربچ» می‌رود تا بخواهد با طلسمی اجرا کند که مردم به جز نزدیکانش فراموش کنند او «مرد عنکبوتی» است و «میستریو» را از بین برده.

یک زن به همراه دخترش یک مغازه شکلات فروشی در یک روستای کوچک فرانسوی باز می کند و ...

السا، آنا، کریستوف و اولاف برای یافتن حقیقت راز پادشاهی باستانی‌اشان به داخل جنگل می‌روند.

یک مرد جوان پس از پیدا کردن عکس نوزادش در یک وب سایت افراد گمشده، تصمیم می گیرد تا حقیقت زندگی خود را کشف کند.

تجاوز یک مرد مدرن به جزیره آمازون ها، خدای جنگ زندانی را قادر می سازد تا فرار کند و پرنسس دایانا مسئولیت بازپس گیری او را بر عهده می گیرد.

شش سال پس از وقایع انیمیشن قبلی، رالف و ونلوپ که اکنون به دوستانی صمیمی هم تبدیل شده اند، یک روتر وای فای را در بازی می یابند که آن‌ها را وارد ماجراجویی جدیدی می کند.

ده نفر که با یکدیگر نسبتی ندارند در یک شب بارانی، به خاطر نامساعد بودن جاده، مجبور به اقامت در یک متل می‌شوند. مدتی بعد، مسافران متل، به طرز مشکوکی یکی پس از دیگری به قتل می‌رسند...

داستان موجوداتی با قدرت فوق العاده شامل "جان کنستانتین"، "زاتانا" و "جیسون بلاد" که می خواهند جلوی یک اهریمن را بگیرند.

جادوگری بنام «بالتازار بلیک» ( نیکلاس کیج ) یک جوان ظاهرا معمولی و بی عرضه را انتخاب می کند تا از شهر نیویورک در مقابل رقیبش، «ماکسیم هروات» ( آلفرد ملینا ) دفاع کند...

دهه ی ۱۹۳۰ مأموران اطلاعاتی به باستان شناس و ماجراجوی امریکایی، «ایندیانا جونز» (فورد) می گویند که «هیتلر» در پی یافتن صندوق مقدس گم شده است تا از آن برای مقاصد سلطه جویانه اش استفاده کند. آنان از «جونز» می خواهند تا صندوق را پیدا کند و به امریکا بیاورد.

رنگو یک آفتاب پرست معمولی است که بصورت تصادفی به شهری بنام «خاک» می رسد. یک شهر دور افتاده و بی قانون در غرب وحشی، در انتظاری ناامیدانه برای یک کلانتر جدید.

داستان شکارچی که زندگی اش بیشتر در معاملات سلاح های گرم گذشته است. او قصد دارد رویایی که مدت زیادی در سر داشته را برآورده کند و کنترل یک شرکت بزرگ را دست بگیرد.

داستان دو دوست صمیمی که قصد دارند یک بوتیک لباس راه بیاندازند و به همین خاطر از پدر و مادرشان پول قرض می گیرند.