زمانی که پدر خانواده وستون ها به نام بورلی ( سم شپرد ) مفقود می شود، دختر بزرگ خانواده به نام باربارا ( جولیا رابرتز ) تصمیم میگیرد به همراه همسرش بیل ( اوان مک گرگور ) و دختر 14 ساله شان جین نزد مادر خانواده ( مریل استریپ ) بازگردند تا بتوانند در این شرایط سخت وی را دلداری داده و در شرایط پیچیده کنونی کمکی کرده باشند...

زن جوانی به اسم «ارین براکویچ» ( جولیا رابرتز ) با داشتن سه فرزند و در حالی که از شوهرش طلاق گرفته و بیکار است، پس از گذراندن ماجراهایی موفق می شود بعنوان دستیار یک وکیل شروع به کار کند. گرچه هیچ کس او را در این شغل جدیدش جدی نمی گیرد، اما طولی نمی کشد که تقریبا به تنهایی یک شرکت قدرتمند که متهم به آلوده کردن منبع آب شهر، است را سرنگون می سازد...

«جری فلچر» (گیبسن)، راننده ی تاکسی نیویورکی، کارش شده کشف توطئه هایی که در سطح کشور و دنیا در حال جریان است. یک روز «جری» ربوده می شود و حالا او اطمینان پیدا می کند که یکی از توطئه هایی که کشف کرده باید درست و واقعی بوده باشد...

«جکی» (ساراندون) سرپرستی دو بچه اش را به عهده دارد. شوهر سابقش، «لوک» (هریس) که یکشنبه ها بچه ها را پیش خودش می برد، با زنی به نام «ایزابل»(رابرتس)، عکاس درجه یک مد زندگی می کند؛ اما از آن جایی که «لوک» همیشه به دلایل کاری ناچار به سفر کردن است، زحمت آماده کردن بچه ها برای رفتن به مدرسه (وقتی خانه ی پدرشان هستند) به عهده ی «ایزابل» می افتد و او هم زنی نیست که این کار را بلد باشد. زندگی به همین منوال می گذرد تا این که «جکی» متوجه می شود به سرطان مبتلا شده است...

این فیلم درباره شاهزاده خانمی به نام «سفید برفی» است که اکنون در تبعید به سر می برد. اما سفید برفی زنی نیست که هرکس بتواند حقو حقوقش را پایمان کند! او حالا به سرزمینش بازگشته تا حکومتش را باز پس بگیرد و این کار را به همراه «هفت کوتوله» انجام خواهد داد...

«ویلیام تاکر» (گرانت) در محله ی ناتینگ هیل (غرب لندن) کتاب فروشی دارد. یک روز «آنا اسکات» (رابرتس)، ستاره ی امریکایی که به لندن آمده تا در فیلمی بازی کند، در حال گشت و گذار وارد مغازه ی «ویلیام» می شود و کتابی می خرد. اما ارتباط این دو که قاعدتا باید در همین جا تمام شود، ادامه پیدا می کند و پس از چندی به رابطه ای عاطفی تبدیل می شود...

«لری کراون» (تام هنکس) کارمند وظیفه شناسی است که از احترام زیادی در بین همکارانش برخوردار می باشد. اما در یک روز لری را در دفتر مدیریت می خواهند و در آنجا به او می گویند که علی رغم اینکه او یکی از بهترین کارمندان شرکت است، به دلیل فقدان مدرک دانشگاهی مجبور هستند تا او را بیرون کنند...

داستان سه نسل از یک خانواده که در هفته منتهی به روز مادر، گرد هم می آیند.

اسموفرت، برینی، کلاسمی و هرفی که در جستجوی یک جادوگر شرور و شیطانی هستند، وارد یک جنگل مرموز می شود ولی اتفاقات مخوفی که در این جنگل اسرارآمیز برایشان به وقوع می پیوندد که آنها را از ادامه دادن مسیر منصرف می کند ولی اسوفرت نظر دیگری دارد.

«آگی» از بدو تولد با مشکلات جسمی فراوانی روبرو بوده و نزدیک به 27 عمل جراحی روی او صورت گرفته تا زنده بماند. بزرگترین مشکل او، فرم صورتش است که باعث شده اکثر مواقع، داخل خانه بوده و با محیط بیرون، ارتباط خاصی نداشته باشد. خانواده‌ی «آگی» تصمیم می‌گیرند برای رفع این مساله، او را وارد مدرسه‌ای کنند تا بتواند با هم سن و سالهای خود، در ارتباط باشد.