Jon Amiel

«جک سامرزبی» (گیر) پس از شش سال دوری از خانه و خانواده و در حالی که دو سال از پایان جنگ های انفصال گذشته، به زادگاهش باز می گردد. همسرش، «لورل» (فاستر) به هویت او مطمئن نیست، چون برخلاف سابق مهربان و وفادار به نظر می رسد! تا این که جسدی کشف می شود که طبق شواهد از آن «سامرزبی» است که به قتل رسیده است...

به دلایلی ناشناخته، هسته ی مرکزی کره ی زمین از چرخش باز ایستاده است. گروهی از بزرگ ترین دانشمندان دنیا به کمک سفینه ای زیرزمینی به مرکز زمین می روند تا با منفجر کردن بمبی اتمی، دوباره هسته را فعال کنند و دنیا را از نابودی حتمی نجات دهند...

یک مامور بیمه به اسم «جین» ( کاترین زتاجونز ) توسط کارفرمایانش مامور می شود تا وارد تشکیلات یک دزد مشهور جواهرات ( شون کانری ) شود تا او را تعقیب کرده و به دام بیندازد. سارق قبل از اولین کار مشترکشان که دزدیدن یک ماسک بسیار باارزش است، جین را تحت آزمایشها و تمرینات سختی قرار می دهد تا از او مطمئن شود. پس از موفقیت در این عملیات، سارق تصمیم می گیرد که برای سرقت یک قطعه هنری بسیار گرانبها که در محلی با سیستم های امنیتی بسیار قوی نگهداری می شود، اقدام نمایند...

«دکتر هلن هادسن» (ویور)، روان شناس، نتیجه ی سال ها مطالعه و تحقیقاتش را درباره ی قاتلان زنجیره ای در یک کنفرانس اعلام می کند. پس از پایان کنفرانس، در دست شویی دانشکده مردی به نام «داریل لی کالم» (کانیک جونیر) به او حمله می کند اما جان سالم به در می برد و «داریل» نیز به زندان می افتد. «دکتر هادسن» که از آن پس به بیماری ترس از فضای باز مبتلا شده، خود را در منزل حبس می کند...

"چارلز داریوین" انگلیسی تلاش می کند تعادلی بین نظریه تکامل خود و رابطه اش با همسر مذهبی اش که اعتقاداتش بر خلاف کار او است پیدا کند...