Pedro Almodóvar

وقتی به نظر می رسد که پایان در پیش است، خلبانان، خدمه پرواز و مسافران هواپیمایی که به سمت مکزیکو سیتی می رود، نگاه می کنند تا رنج لحظه را فراموش کنند و با بزرگترین خطری روبرو شوند که ما در درون خود داریم.

بعد از بیست و پنج سال، سیلوا سوار بر اسبی از صحرا می گذرد تا دوستش کلانتر جیک را ببیند. آن‌ها دیدار مجددشان را جشن می‌گیرند، اما صبح روز بعد جیک به او می‌گوید که دلیل سفرش به خاطره دوستی آنها نیست...

یک جراح پلاستیک ماهر به نام «رابرت لدگارد» ( آنتونیو باندراس ) که از گذشته ی غمناکش رنج می برد، بعد از سوختن همسرش در آتش، پوستی ترکیبی می سازد که در برابر هر نوع آسیبی مقاوم است. او این پوست را روی یکی از بیمارانش آزمایش می کند، که زنی مرموز است و با تراژدی او در گذشته نیز بی ارتباط نیست...

بررسی تأثیر مدارس مذهبی و سو استفاده جنسی دوران فرانکو بر زندگی دو دوست قدیمی.

یک مادر بعد از مرگش به محل زندگی‌اش باز می گردد تا مشکلاتی را حل کند که در زمان زنده بودنش نمی توانست حلشان کند.

«آلیسیا» و «لیدیا» به حالت اغما فرو رفته اند؛ یکی بر اثر حادثه ی رانندگی و دیگری در جریان مسابقه ی گاوبازی. در حالی که «بنیگنو» دل باخته ی «آلیسیا» ست و «مارکو» دل باخته ی «لیدیا». خیلی زود «بنیگنو»و «مارکو» با هم دوست می شوند و پی می برند که در واقع، عشق و علاقه شان به زنانی که نمی توانند پاسخ گوی عشق شان باشند، آن دو را به هم نزدیک کرده است.

پس از برخورد های گاه به گاه، یک زن دل شکسته تصمیم به مقابله با زندگی خود و مهم ترین وقایع در مورد دخترش میگیرد .

زمانی که گذشته و حال بر سر یک کارگردان خراب میشود، او به تصمیماتی که در زندگی اتخاذ کرده فکر میکند.

روایت نویسنده ای نابینا بنام «هری» ( هومار ) است که ۱۴ سال قبل در تصادف رانندگی علاوه بر بینایی، عشق خود «لنا» ( کروز ) را از دست داده است...

فیلمی کوتاه اقتباس شده از نمایش یک پرده ای jean cocteau. این فیلم داستان زنی درمانده را دنبال می کند که منتظر تماس معشوقه اش که او را تازه رها کرده، است.

«استبان» جوان آرزو دارد که یک نویسنده بشود، و به همینطور حقیقت را در مورد پدرش که همیشه توسط مادرش مخفی شده، پی ببرد...

داستان دو مادری که همزمان در یک روز زایمان کردند...