فیلم های مورد علاقه فهیمه

سال ۱۹۵۴ تدی دنیلز، یک مارشال امریکایی، برای تحقیق در مورد ناپدید شدن یکی از بیماران بیمارستان روانی اشکلیف به جزیره شاتر می رود. تدی با تحقیقات زیرکانه و مهارتش، خیلی زود سر نخی از معما بدست می آورد...

بعد از اینکه دختر و دوست دوور کلر گم میشوند، پلیس وارد ماجرا شده اما او شخصا سعی در پیدا کردن او دارد. اما چقدر این پدر ناامید میتواند در حفاظت از خانواده اش موفق باشد؟

داستان مردی که همسرش را در پنجمین سالگرد ازدواجشان گم می کند اما تمام انگشت های اتهام به سمت او نشانه می رود بطوریکه لقب قاتل زنان به وی داده می شود.

چند دوست، به قصد سرقت از یک مرد ثروتمند و نابینا وارد خانه او میشوند. غافل از اینکه این ورود، بازگشتی به همراه نخواهد داشت.

داستان «نفس نکش 2» به چند سال پس از وقایع قسمت اول می‌رود. «نورمن نورستورم» زندگی آرامی را سپری می‌کند تا اینکه نتیجه شرارت‌های گذشته‌اش در برابرش قرار می‌گیرد. نورمن در قسمت اول فیلم شخصیتی وحشت‌آفرین بود، اما در این دنباله هدف رفتارهای وحشت‌آور قرار می‌گیرد و در مقابل شرارت می‌ایستد.

داستان فیلم در مورد اعضای بیکار خانواده‌ی بی‌پولی است که به یک خانواده‌ی ثروتمند تعدی می‌کنند اما در مخمصه می‌افتند.

یک کارآگاه در مورد مرگ یک پدرسالار خانواده ای عجیب و غریب و مبارز تحقیق می کند.

زوجی به سوئد سفر می‌کنند تا از جشن اواسط تابستان در منطقه‌ای دور افتاده دیدن کنند. اما رفتار صمیمانه‌ی اعضای فرقه‌ی کافر ساکن در آن سرزمین به سرعت به رقابتی عجیب و خشونت‌آمیز تبدیل می‌شود.

استر پس از فرار از یک مرکز روانپزشکی در استونی، با جعل هویت دختر گمشده یک خانواده ثروتمند به آمریکا سفر می کند. با این حال، یک اتفاق غیر منتظره بوجود می آید که او را در مقابل مادری قرار می دهد که به هر قیمتی از خانواده اش محافظت می کند و...

فیلم در سالهای اولیه دهه ی 20 میلادی اتفاق می افتد و داستان زندگی دو زوج به نامهای گردا (آلیشیا ویکاندر) و اینار (اِدی ردماین) را روایت می کند. گردا برای استفاده از مدل عکاسی زن، تصمیم به استفاده از اینار در لباس و شمایل زنانه می گیرد، اما اینار بزودی متوجه می شود هنگامی که لباس های زنانه را می پوشد احساس بهتری برای زیستن دارد. او تصمیمش را برای تغییر جنسیت قطعی می کند و آن را با همسرش در میان میگذارد...

لوئیزا "لو" (امیلیا کلارک) یک جوان دمدمی است که شغل قبلی خودش را ترک میکند تا به خانواده اش کمک کند که زندگی خودشان را تامین کنند.او پرستاری از یک بانکدار جوان و ثروتمند بنام ویل ترینور (سم کلافلین) را برعهده میگیرد که دو سال قبل به دلیل تصادف فلج شده بود.همانطور که پیوند احساسی آنها عمیق تر می شود لوئیزا به ویل نشان می دهد که زندگی ارزش زیستن دارد و دیدگاه بدبینانه او را در مورد زندگی عوض میکند, زندگی و قلب آنها به گونه ای تغییر می کند که هیچ کس تصورش را نمی کرد.