موذیانه

یک افسر پلیس تازه کار با کمال میل آخرین شیفت را در یک ایستگاه پلیس که به تازگی از رده خارج شده است می گیرد تا رابطه مرموز مرگ پدرش و یک فرقه خطرناک را کشف کند.

اولین شب شیفت یک پلیس تازه کار در ایستگاه پلیسی که در آستانه بسته شدن است، تبدیل به وحشتناک ترین کابوس زندگی اش می شود.

دنیل و سارا و پسر 9 ساله آنها به نام اریک، به تازگی به خانه جدیدی نقل مکان کرده اند و نمی دانند که همسایه ها آن را "خانه صداها" می نامند. اریک اولین کسی است که متوجه صداهای عجیب پشت هر در می شود.

روایت بیوه ای که شروع به کشف اسرار نگران کننده شوهرش که اخیراً فوت کرده است ، می کند.

دختر کایرا وودز به طور مرموزی در زیرزمین خانه جدیدشان ناپدید می شود. او به زودی متوجه می شود که یک موجود باستانی و قدرتمند وجود دارد که خانه آنها را کنترل می کند.

تاریکی شوم به یک مزرعه به ظاهر آرام آفتابگردان در داکوتای شمالی حمله می کند و خانواده سولومون در اثر سوء ظن، ضرب و شتم و قتل از هم می پاشند.

امیلی جنگینز (رنی زلوگر) یک مددکار اجتماعی است که به کار خودش صمیمانه عشق می ورزد. امیلی گرچه با مقوله ی خشونت های خانوادگی آشنایی کامل دارد اما زمانی که رسیدگی به پرونده ی شماره ی ۳۹ را که مربوط به دختر ده ساله ای به اسم لیلیت سولیوان می شود...

مادر و دختری که هنوز از یک مشاجره تلخ حضانت خاطره های بدی به همراه دارند، مجبور به سکونت در یک ساختمان آپارتمانی مخروبه می شوند و در آنجا هدف روح یکی از ساکنان سابق قرار می‌گیرند...

یک زن همراه دو فرزندش که به نور خورشید حساسیت دارند، در خانه‌ای تاریک زندگی می کند. با جریاناتی که برایش اتفاق می افتد، کم کم باور می کند که خانواده‌اش نفرین شده‌اند.

شیکاگو. شبی در یک مهمانی، مردی از طبقه ی کارگر به نام «تام» (بیکن) به شوخی از خواهر زنش، «لیزا» (داگلاس) می خواهد که او را هیپنوتیسم کند. «تام» خیلی زود برآشفته از خواب مصنوعی می پرد و از همان شب، و روزهای بعد، در خواب و بیداری، تصاویر تکه تکه و مبهمی که گه گاه جلوی چشمش جرقه می زنند، راحتش نمی گذارند....

دختری کم شنوا مریم مقدس را ملاقات می کند و ناگهان شنوایش را بدست می آورد و شفا می گیرد. در حالی که مردم برای دیدن او سرازیر می شوند، حوادث وحشتناکی رخ می دهد.

یک افسر پلیس و یک روانشناس، مرگ 5 نفر که در تلاش بوده اند تا احضار روح انجام دهند را بررسی می کنند.