Fairy tales

پیشخدمتی که ناامید از تحقق رویاهای خود به عنوان صاحب رستوران است، راهی سفر می شود تا شاهزاده قورباغه ای را به انسان تبدیل کند، اما پس از بوسیدن او باید...

پس از نفرین «خانواده ی رومانوف» توسط «راسپوتین»، «آناستازیا» ی کوچک را از مادربزرگش «ملکه ماریا» جدا می کنند. «آناستازیا» در یک یتیم خانه بزرگ می شود و در جوانی با کسانی آشنا می شود که به امید گرفتن جایزه ای از ملکه ی ثروتمند پیر به دنبال دختری هستند که شبیه «آناستازیا» باشد تا او را به پاریس ببرند.

دختری با موهای بلند جادویی بنام راپونزل، تمام زندگی‌اش را در یک برج گذرانده است. اما یک دزد فراری تصادفا به او بر می خورد، و حالا راپونزل تصمیم میگیرد به همراه او برای اولین بار قدم به دنیای بیرون بگذارد و بفهمد که واقعا چه کسی است.

یک عاشقانه غیرمنتظره بعد از اینکه کوچکترین دختر یک تاجر که در روزهای سختی قرار گرفته است، خود را به جانور مرموزی که پدرش مدیون آن شده است، می دهد.

قرن چهاردهم. « شاه استفان » و همسرش صاحب دخترى مى‏ شوند. پرى شیطان‏ صفتى از این كه به جشن تولد نو رسیده دعوت نشده به خشم مى‏ آید و شاهزاده خانم را طلسم مى‏ كند كه در شانزده‏سالگى بر اثر لمس سوزن نخ‏ریسى جوان مرگ شود. اما یك پرى خوش‏ قلب مقدر مى‏ كند كه شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عمیقى فرو برود و تنها با بوسه‏ ى محبوب به زندگى بازگردد...

ده سال بعد از زندگی خوشبختانه ، ژیزل خوشبختی را زیر سال می برد و ناخواسته زندگی افراد در دنیای واقعی و آندالاسیا را زیر و رو می کند.

الا جوان پس از مرگ ناگهانی پدرش خود را در سلطه نامادری بی رحم و دخترانش می یابد. اما او کسی نیست که امیدش را از دست دهد، پس از ملاقات با یک غریبه عجیب و غریب، بخت و اقبال به الا روی می آورد.

یک شاهزاده خانم از قصه های تخیلی توسط ملکه ای شرور به دنیای ما فرستاده می شود. شاهزاده «گیزل» در دنیای واقعی، بعد از ملاقات با یک وکیل خوش تیپ، کم کم نگاهش به زندگی و همینطور عشق تغییر می کند. اما آیا یک عشقی که در قصه‌هاست، در دنیای واقعی ما دوام می آورد؟

هنگامی که لیدی ترمین عصای مادرخوانده پری را می دزدد و تاریخچه را تغییر می دهد ، این به سیندرلا و دوستان موش او بستگی دارد که بتوانند جدول زمانی را بازیابی کنند و شاهزاده خود را پس بگیرند...

«سفید برفى» یتیم در خدمت نامادری اش، ملكه‏ اى شریر و شیطان صفت است. ملكه میخواهد «سفید برفى» را سر به نیست كند. اما سفید برفى نجات میابد و در كلبه‏ ى هفت كوتوله پناه میگیرد.