fav rom-com

«تیم» در سن 21 سالگی در میابد که توانایی این را دارد که در زمان سفر کند و اتفاقاتی که در زندگی اش افتاده و اتفاقاتی که قرار است رخ دهد را تغییر دهد. او تصمیم می گیرد از این توانایی اش برای بهبود بخشیدن به زندگی اش و پیدا کردن یک دوست دختر خوب استفاده کند...

سن فرانسیسکو. «مری فیوره» (لوپز) برای «گری» - مالک یک شرکت موفق طراحی و برنامه ریزی عروسی کار می کند و به عنوان مدیر مراسم، به خاطر دقت و وسواس و توجهش به ریزه کاری ها، بیش از هر کس دیگری مشتری دارد. اماخود مری سرش بی کلاه مانده و تنهاست.

مارگارت تیت ( ساندرا بولاک ) دستیار جوانش ( رایان رینولدز ) را مجبور به ازدواج با خودش می کند، تا از باطل شدن ویزایش در امریکا جلوگیری کند و به کانادا دیپورت نشود.

زنی انگلیسی تصمیم گرفته که خودش را از هر لحاظ تکمیل کند، در حالی که در جستجوی عشق است و از طرفی هم تمام خاطراتش در دفتری ثبت می کند.

داستان فردی به نام بریجت که دوست دارد برای همیشه مجرد بماند اما زمانیکه متوجه می شود حامله است و حرفه شغلی اش در خطر افتاده، مجبور می شود که به دنبال پدر نوزاد بگردد ولی او نمیداند که پدر نوزاد چه کسی است.

داستان این فیلم ۴ هفته بعد از فیلم قبلی آغاز می شود. بریجت جونز عشق زندگی اش را پیدا کرده و اکنون از خودش می پرسد، آیا همه چیزهایی که در موردشان رویا پردازی می کرده را بدست آورده است؟

«ادوارد لوییس» (گیر)، سرمایه دار نیویورکی، به خیابان گردی به نام «ویوین وارد» (رابرتس) پیشنهاد می کند که در ازای دریافت پول به عنوان راهنما و هم راه، چند وقتی را در اختیار او باشد.

مردی مجرد به نام «چارلز» (گرانت) در یک جشن عروسی «کری» (مک داول) را می بیند و شیفته ی او می شود ....

«ویلیام تاکر» (گرانت) در محله ی ناتینگ هیل (غرب لندن) کتاب فروشی دارد. یک روز «آنا اسکات» (رابرتس)، ستاره ی امریکایی که به لندن آمده تا در فیلمی بازی کند، در حال گشت و گذار وارد مغازه ی «ویلیام» می شود و کتابی می خرد. اما ارتباط این دو که قاعدتا باید در همین جا تمام شود، ادامه پیدا می کند و پس از چندی به رابطه ای عاطفی تبدیل می شود...

«سام بالدوین» (هنکس) پس از مرگ همسر جوانش با پسر هشت ساله اش «جونا» (مالینجر) تنها می ماند. او برای آغاز یک زندگی نو از شیکاگو به سیاتل می رود. از سویی «آنی رید» (رایان) یک روزنامه نگار ساکن بالتیمور، وقتی صدای «سام» را از رادیو می شنود، ندیده و نشناخته، به او علاقه مند می شود و به سیاتل می رود ...

«کیت» (رایان)، دختر امریکایی، باخبر می شود که نامزدش، «چارلی» (هاتن) در سفری تجاری به پاریس دل باخته ی یک دختر فرانسوی شده است. بنابراین او خود را به پاریس می رساند تا نامزدش را دوباره به دست بیاورد. اما در عوض با یک دزد فرانسوی به نام «لوک» (کلاین) آشنا و آرام آرام به او علاقه مند می شود...

سال 1977. «سلی آلبرایت» (رایان) و «هری برنز» (کریستال) هر دو از دانشگاه شیکاگو فارغ التحصیل می شوند. این دو طی یک دوره ی دوازده ساله، گه گاه، با یک دیگر برخورد می کنند. تا این که سرانجام «هری» به «سلی» ابراز عشق می کند.